باور کن من هم ایمان دارم..
نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یاد می آورد..
دست های پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم..
زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا بر پا میکند..
به صندوق صدقه پول نمی اندازم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم.
مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی دلش شاد میشود.
خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غم ها تنهایم نمیگذارد..
برای من تولد هر نوزادی، تولد خداست..
و هر بوسه عاشقانه ای تجلی او....
مادرم!!!
خدای من و خدای همسایه یکیست..
فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم...
خدای من دوست انسانهاست. ، نه پادشاه آنها،،،